
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳۵۱
۱
هر کجا می نیست گر گلشن بود غمخانه است
سرو و گل کی جانشین شیشه و پیمانه است
۲
با زبان حال در رفتن ز خود گوید حباب
همدمان در بزم یکرنگی نفس بیگانه است
۳
عاقل است آنکه که بر نادانی خود قائل است
هر که دانا می شمارد خویش را دیوانه است
۴
در گلستانی که ریزد سرو من رنگ خرام
نکهت گل گرد راه جلوهٔ مستانه است
۵
در ریاض دهر ناکامی گل دون فطرتی است
کامیابی در رکاب همت مردانه است
۶
هر که دولتمندتر حرصش به دنیا بیشتر
پای تا سر گوهر شهوار آب و دانه است
۷
در هوای شمع، آن رخسار از بس می تپد
مردمک در دیده ام جویا دل پروانه است
تصاویر و صوت

نظرات