جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۳۹

۱

نصیبی گر زسوز سینه ام می بود مجنون را

زابر چشم تر دریای خون می کرد هامون را

۲

دمی گر پشتگرمی از بسوی باده می دیدم

سبک می کردم از بار خرد دوش فلاطون را

۳

نماید از پس تسخیر عالم خسرو حسنت

نگین کنده از موج نزاکت لعل میکون را

۴

خدا از چشم بد لیلی نگاهان را نگه دارد

رواجی داده اند از تیغ ابرو دین مجنون را

۵

به رنگ غنچه اسرار درونم گل کند آخر

نهان در پرده باشد صدزبان دلهای پرخون را

۶

اگر دردی کش پیمانهٔ مجنون شوی، دانی

کف دریای بی مغزی بود در سر فلاطون را

۷

تو جویا با چنین رنگین خیالی چون نهان مانی

بود شهرت ز یک برجسته مصرع سرو موزون را

تصاویر و صوت

نظرات