جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۶۸۲

۱

دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد

دلی هرگز کس آسان از سر جان بر نمی خیزد

۲

کنم زنجیر خالی از در پرپیچ و تاب خود

چو من دیوانه ای در روزگاران بر نمی خیزد

۳

چنان افتاده ایم از پا که فردای قیامت هم

غبار از تربت ما خاکساران بر نمی خیزد

۴

دلی سالم نجست از صیدگاه ترک چشم او

بلی افتادهٔ آن تیر مژگان بر نمی خیزد

۵

ز بس خاکش سریشم اختلاط افتاده با سرها

جبین از سجدهٔ درگاه جانان بر نمی خیزد

تصاویر و صوت

نظرات