
جویای تبریزی
شمارهٔ ۷۳۰
۱
نیست جز افغان مرا در بزم آن مکار کار
همچو آن بلبل که نالان است در گلزار زار
۲
آه کامشب مانع نظاره شد در بزم وصل
پردهٔ چشم از غبار خاطرم دیواروار
۳
شور دارد شوخی و بیتابی و ناز و نیاز
خاصه عشق ساده لوح ار باشد و عیار یار
۴
بی گل رویی نگه در دیده سنگینی کند
بی می صافست هر دل ابر گوهر بار بار
۵
ساغر صهبا به رنگ گل بخندد قاه قاه
شیشهٔ می هر قدر گرید به محفل زار زار
۶
شرح پیچ و تاب زلفش گر نویسد خامه ام
می نماید دور ازو در دیده ام طومار مار
۷
بی تکلف ته قدم در محفلم جویا که هست
می مهیا و مغنی حاضر و تیار یار
تصاویر و صوت

نظرات