جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۸۹۶

۱

لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام

عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام

۲

پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است

پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام

۳

خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم

سنگ خارا را نماید توتیا آیینه ام

۴

کی بود در خصمی ما اختیاری چرخ را

در دلش همچون شرر در سنگ باشد کینه ام

تصاویر و صوت

نظرات