جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۹۲۷

۱

شدم پیر و همان مغلوب نفس غفلت آیینم

همان همچون شرر در خاره مست خواب سنگینم

۲

عجب دارم که لعلش آشنایی با لبم جوید

مگر بر لب رسد در آرزویش جان شیرینم

۳

چو آن خلوت که از گلجام باشد تا بدان او را

به دلها روشنی بخش است معنیهای رنگینم

۴

جواب مدعی نشنیده گوشی از لب صبرم

که هرگز بر نمی گیرد صدا از کوه تمکینم

۵

زبان سرمهٔ دنباله دار چشم او گوید

که این بیمار را من در حقیقت شمع بالینم

۶

ندارم دوستی و دشمنی با هیچ کس جویا!‏

همین از دوستان دوستی و دشمنی کینم

تصاویر و صوت

نظرات