کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۲۵۶

۱

گر سیل فتنه خیزد دل را چه مشکل افتد

جز اشک نیست ما را باری که بر گل افتد

۲

عاقل بکار دنیا بسیار لاابالیست

همسایه جنونست عقلی که کامل افتد

۳

سیلاب اشک مجنون تا دشتبان وادیست

کی گرد می تواند دنبال محمل افتد

۴

از لرز بیقراری عکس افتد از کنارش

آینه گر برویت روزی مقابل افتد

۵

یکدست تیغ و شهری سرگرم سرخ روئی

یک بخیه زخم شاید در دست صد دل افتد

۶

گر روزگار خواهی از تو حساب گیرد

آسان شمار بر خود کاریکه مشکل افتد

۷

دریادلان کریمند در آنچه خود نخواهند

تا خس بود کی از بحر گوهر بساحل افتد

۸

راه گریز را هم چالاکیئی ضرور است

چون می گریزد از کار طبعی که کاهل افتد

۹

کار کلیم باشد آنجا مگس پرانی

هر جا که دلربائی شیرین شمایل افتد

تصاویر و صوت

کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۳۰۳

نظرات