کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

شمارهٔ ۱۱۸

۱

مرا که زهره نباشد که در رخت نگرم

بیا بگو که ز وصل تو بر چگونه خورم؟

۲

بچشم من نرد گردت ار بسی کوشم

بگرد تو نرسد چشمم ار بسی نگرم

۳

بدولت غم تو آتش دلم زنده ست

ز شادی ار چه نماندست آب بر جگرم

۴

شود ز سینۀ من مهر روی تو تابان

اگر چو صبح ز دست تو پیرهن بدرم

۵

حکایت غم تست ار بخانه بنشینم

فسانۀ من و تست ار بکوی بر گذرم

۶

بباغبانی و اختر شناسی افتادم

ز عشق روی و قدت تا برفته یی ز برم

۷

بباد قدّ تو از بس که سرو پیرایم

از ارزوی رخت بس که اختران شمرم

۸

من و خیال تو زین پس، اگر بود خوابم

من و حدیث تو زین پس، اگر بود خبرم

۹

چو آفتاب اگر جای بر فلک سازم

دود همی غم عشقت چو سایه بر اثرم

تصاویر و صوت

نظرات