
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۴۸
۱
نرگسا! چیستت که پنداری
دوش برخاستی ز بیماری
۲
نیست پیدا ز ناتوانی تو
حالت خواب تو ز بیداری
۳
در خمار شبانه یی زیرا
جام داری و باده نگساری
۴
چشم برره نهاده چون نگری
گر نه در انتظار دلداری؟
۵
از خیار آتش ارتواند جست
تو بعینه از آن نمو داری
۶
ز مردین شمع در زرین لگنی
لیک در حالت نگو ساری
۷
با صبا از سرکرشمه و ناز
خیزد از اشک ابر آزاری
۸
خاک پایی و از دماغ تهی
برشکسته کلاه جبّاری
۹
اشک خیزد زچشم و چشم تو باز
خیزد از اشک ابر آزاری
۱۰
باد در سر گرفته یی، رسدت
که جوانیّ و خوب وزر داری
نظرات