
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۳۳
۱
ای مرا کرده مشوّش زلفت
وی ز گل ساخته مفرش زلفت
۲
تا که در خسته دل ما پیوست
نیست خالی ز کشاکش زلفت
۳
شد ز بیماری چشمت آگاه
هست از آن روی بر آتش زلفت
۴
روز خوش را دل من شب خوش کرد
تا که او راست شب خوش زلفت
۵
نور خورشید نهان شد چو فکند
سایه یی بر رخ مه وش زلفت
۶
آن چه خطّست که گویی که بمشک
سیم را کرد منقش زلفت
۷
گفتم ان زلف بگیرم یک شب
گشت از اندیشه مشوّش زلفت
۸
گرز حال دل من می پرسی
آنک آنک سوی خودکشی زلفت
نظرات
عین. ح