
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۸۵
۱
شاید که دل ز عشق قیامت همی کند
کش آرزوی آن قد و قامت همی کند
۲
ابله کسی که روی ورا دید آشکار
وانگه مرا به عشق ملامت همی کند
۳
تا فتنه شد رخ تو نهان گشت عافیت
انصاف زندگی بلامت همی کند
۴
چو ندل به عشق او ندهم من؟ که روی او
بر آفتاب حسن غرامت همی کند
۵
گر بشنود ز من دل من، تو بتش بهست
زین عاشقی مه بس بعلامت همی کند
۶
سرو ار همی نماز برد قامت ترا
آن فرض عین دان که اقامت همی کند
۷
هم آتشست چهرۀ او هم بهشت نقد
گشتست روشنم که قیامت همی کند
نظرات
عین. ح