
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۲۴ - ایضا له
۱
زهی سرفرازی که در پیش حکمت
سپهر از دل و دیده محکوم باشد
۲
تو باشی وجز تو نباشد اگر زانک
امامی درین عصر معصوم باشد
۳
بتحقیق بدبخت آنرا شناسم
که از دوستیّ تو محروم باشد
۴
تو آنی که اسباب ارباب معنی
به سعی بنان تو منظوم باشد
۵
خلوص دعا گو بدین خدمت اندر
همانا که معلوم مخدوم باشد
۶
در آتش شوم از برای رضایت
وگر خود چو شمعم تن از موم باشد
۷
به خدمت فرستاده ام ارمغانی
تو خود دان که آنرا چه مفهوم باشد
۸
چه پوشیده دارم؟تو دانی که تحفه
ز خادم تقاضای مرسوم باشد
۹
ولیکن سه سال است وین یک دقیقه
بناچار باید که معلوم باشد
۱۰
که در مذهب شاعران آنچنانست
که مرسوم بگذاشتن شوم باشد
نظرات