کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

شمارهٔ ۳۰۹ - ایضا له

۱

شهاب دین که زبانم پر از مدایح تست

زهی که هست ز تو جان فضل را شادی

۲

به دست عقل زبان خیال دربستی

به نوک کلک در سرّ غیب بگشادی

۳

گشاده گشت بیک ره طلسمهای علوم

چو تو طلایۀ فکرت بدو فرستادی

۴

مرا که اهل سخن بندگی کنند به طلوع

بجای خود بود ار باشد از تو آزادی

۵

ز من به حضرت شاه جهان رسان و بگوی

که ای یگانۀ عالم به مردی و رادی

۶

بریخت بخشش تو خون لعل و آب گهر

بکند خنجر تو بیخ ظلم و بیدادی

۷

ز جود دست تو بیداد بر زرو گهرست

وگرنه داد همه چیزها نکو دادی

۸

عروس خاطر من رغبت جناب تو کرد

اگر قبول ترا هست رای دامادی

۹

نوالة شرف از غایبان دریغ مدار

چو در سرای کرم خوان عام بنهادی

۱۰

صدای صیت تو آواز داد و خواند مرا

مگو که خواندت؟ وینجا چگونه افتادی؟

۱۱

بکنه آرزوی کس، کسی دگر نرسد

چنان که هست ترا آرزو چنان بادی

۱۲

به وقت لطف و نوازش مکن فراموشم

که در دعای سحرگه مرا تو بر یادی

تصاویر و صوت

نظرات