
افسر کرمانی
شمارهٔ ۶۰ - آن سرو سیم تن
۱
دوش از درم درآمد، آن سرو سیم تن
شادان و خوی فشان و غزلخوان و خنده زن
۲
با رویی، ای بمیرم، تاراج دین و دل
با مویی، ای نباشم، یغمای جان و تن
۳
دلهای خستگانش، اندر شکنج زلف
جانهای بی دلانش، اندر چه ذقن
۴
بر چهره دلفریبش، هی رشحه رشحه خوی
چون قطره قطره ژاله بر برگ نسترن
۵
زلفیش و مو به مو، همه زنجیر عاشقان
موئیش و تو به تو، همه زنار برهمن
۶
خرمن خرمن، لالی، جا داده بر عقیق
دامن، دامن، بنفشه گسترده برسمن
۷
از لوح سیمگونش، پیدا غبار مشک
درحقه عقیقش، پنهان در عدن
۸
شمع رخش به مشعل خورشید سخره خوان
لعل لبش، به معدن یاقوت طعنه زن
۹
من گریه سر نموده، از خنده های او
او خنده را فزوده، بر گریه های من
۱۰
من پیرهن دریده، بر تن ز بی زری
او خرمنیش سیم نهان زیر پیرهن
۱۱
او با نشاط و بازی همواره توأمان
من با فغان و زاری پیوسته مقترن
تصاویر و صوت

نظرات