افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۰۷

۱

ای پناه هر فقیر و هر اسیر

من ز پا افتاده‌ام دستم بگیر

۲

نه همین زنجیر ما زلف تو شد

هر خمش زندان جان صد اسیر

۳

از دو زلفت روزگارم چون شب است

وز دو لعلت ارغوانم چون زریر

۴

چون رخت ماهی ندیده تاکنون

چشم عالم بین مام چرخ پیر

۵

جستجوی دل ز زلفت می کنم

من نه تنها، بلکه هر برنا و پیر

۶

بود در زلف تو و گم شد دلم

بعد عمری جستمش از نوک تیر

۷

گر به خاکم بگذری بعد از هلاک

چون نیم در استخوان افتد نفیر

تصاویر و صوت

دیوان افسر کرمانی به کوشش عبدالرضا افسری کرمانی - عبدالرضا افسری کرمانی - تصویر ۵۱

نظرات