افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۳۸

۱

تیری که زد به دشمن، ما را نشست بر دل

دردا که صید ما را صیاد کشت غافل

۲

افسوس، کان جفاجو، از ما نمی ستاند

هرگز بهای بوسی جان و تن و سر و دل

۳

ما را به خاک کویش جان دادن است آسان

وز دست جور عشقش جان بردن است مشکل

۴

گر استخوان شکافند بیرون نمی توان کرد

ما را که آب مهرش بسرشته اند در گل

۵

قندیل و شمع ما را پرتو فرو نشاند

در بزم اگر درآید ماهی بدین شمایل

۶

عمری بود که افسر، با درد عشق یار است

کی می توان از این بحر کشتی برد به ساحل

تصاویر و صوت

نظرات