خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۲۱۸ - در حکمت و قناعت و عزلت

۱

چو گل بیش ندهم سران را صداعی

کنم بلبلان طرب را وداعی

۲

نه از کاس نوشم، نه از کس نیوشم

صبوحی میی، بوالفتوحی سماعی

۳

ز مه جام و ز افلاک صوت اسم و دارم

چو عیسی بر آن صوت و جام اطلاعی

۴

منم گاو دل تا شدم شیر طالع

که طالع کند با دل من نزاعی

۵

ازین شیر طالع بلرزم چو خوشه

که از شیر لرزد دل هر شجاعی

۶

مرا طالع ارتفاعی است دیدم

کز این هفت ده نایدم ارتفاعی

۷

کنم قصد نه شهر علوی که همت

ازین هفت سفلی نمود امتناعی

۸

ولی خانه بر یخ بنا دارد ار من

ز چرخ سدابی گشایم فقاعی

۹

ازین شقه بر قد همت چه برم

که پیمودمش کمتر است از ذراعی

۱۰

جهان نیز چون تنگ چشمان دور است

ازین تنگ چشمی، ازین تنگ باعی

۱۱

نه از جاه جویان توان یافت جاهی

نه از صاع خواهان توان یافت صاعی

۱۲

نه روشندلی زاید از تیره اصلی

نه نیلوفری روید از شوره قاعی

۱۳

نهم چار بالش در ایوان عزلت

زنم چند نوبت چو میر مطاعی

۱۴

چو یوسف برآیم به تخت قناعت

درآویزم از چهره زرین قناعی

۱۵

ندارم دل جمعیت، تفرقه به

ببین تا چه بیند مه از اجتماعی

۱۶

ز انسان گریزم کدام انس ایمه

که وحشی صفاتی، بهیمی طباعی

۱۷

من و سایه هم‌زانو و هم‌نشینی

من و ناله هم‌کاسه و هم رضاعی

۱۸

کنم دفتر عمر وقف قناعت

نویسم بهر صفحه‌ای لایباعی

۱۹

کرم مرد پس مرثیت گویم او را

ندارم به مدحت دل اختراعی

۲۰

شب بخل سایه برافکند و اینک

نماند آفتاب کرم را شعاعی

۲۱

علی‌القطع نپذیرم اقطاع شاهان

من و ترک اقطاع و پس انقطاعی

۲۲

چو مار و نعامه خورم خاک و آتش

بمیر و نعیمش ندارم طماعی

۲۳

چو نانند کون سوخته و آب رفته

من از آب و نانشان چه سازم ضیاعی

۲۴

نه نان است پس چیست؟ نار الجحیمی

نه آب است پس چیست؟ سر الضباعی

۲۵

ندارم سپاس خسان، چون ندارم

سوی مال و نان پاره میل و نزاعی

۲۶

به اول نشاط شراب آن نیرزد

که آخر خمارم رساند صداعی

۲۷

کتابت نهادن به هر مسجدی به

که جستن به هر مجلسی اصطناعی

۲۸

مؤدب شوم یا فقیه و محدث

کاحادیث مسند کنم استماعی

۲۹

به صف النعال فقیهان نشینم

که در صدر شاهان نماند انتفاعی

۳۰

ور از فقه درمانم آیم به مکتب

نویسم خط ثلث و نسخ و رقاعی

۳۱

ولیکن گرفتم که هرگز نجویم

نه ملک و منالی، نه مال و متاعی

۳۲

نه ترکی و شاقی، نه تازی براقی

نه رومی بساطی، نه مصری شراعی

۳۳

هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی

که مستغنیم دارد از انتجاعی

۳۴

نه جامه بباید ز خیر الثیابی

نه جائی بباید به خیر البقاعی

۳۵

به روزی دو بارم بباید طعامی

به ماهی دو وقتم بباید جماعی

۳۶

بر این اختصار است دیگر نجویم

معاشی که مفرد بود یا مشاعی

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی  به اهتمام میر جلال‌الدین کزازی - ج ۱ (چامه ها و ترکیب بندها) - خاقانی شروانی - تصویر ۶۱۴
دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۳۷۱

نظرات

user_image
زهرا سادات
۱۳۹۸/۰۳/۰۷ - ۰۶:۱۶:۵۷
لطفأ این بیت رو معنی کنیدولی خانه بر یخ بنا دارد ار من. ز چرخ سدابی گشایم فقاعی
user_image
محمود
۱۳۹۹/۰۸/۱۵ - ۱۷:۵۰:۰۲
انسان تا انسان فرق دارد. چنانکه سرزمین تا سرزمین هم. اما طبیبانی را اعتقاد این است که جماع و نزدیکی هر دو هفته یکبار سزد. یعنی ماهی دو بار. چونانکه خاقانی گفته است: "به ماهی دو وقتم بباید جماعی" خداوند مسئولان بد کشورهای جهان را نابود کرده و مسئولانی خوب بر جهان بگمارد که بی همسران را همسرانی رسد و از لذت های دنیوی حلال بهره مند گردند.