خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۱۰۳

۱

عشق تو به هر دلی فرو ناید

و اندوه تو هر تنی نفرساید

۲

در کتم عدم هنوز موقوف است

آن سینه که سوزش تو را شاید

۳

از هجر تو ایمنم چو می‌دانم

کو دست به خون من نیالاید

۴

با خوی تو صورتم نمی‌بندد

کز عشق تو جز دریغ برناید

۵

با دستان غم تو می‌سازم

گر ناز تو زخمه در نیفزاید

۶

آن می‌کنی از جفا که لاتسل

تا کیست که گوید این نمی‌شاید

۷

ز اندیشهٔ تو قرار من رفته است

گر لطف کنی قرار باز آید

۸

چون طشت میان تهی است خاقانی

زان راحت‌ها که روح را باید

۹

چون زخم رسد به طشت بخروشد

انشگت بر او نهی بیاساید

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام ضیاء الدین سجادی - افضل الدین بدیل بن علی نجار - تصویر ۶۵۷

نظرات