
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۵۸
۱
روزم به نیابت شب آمد
جانم به زیارت لب آمد
۲
از بس که شنید یاربم چرخ
از یارب من به یارب آمد
۳
عشق آمد و جام جام درداد
زان می که خلاف مذهب آمد
۴
هر بار به جرعه مست گشتم
این بار قدح لبالب آمد
۵
کاری نه به قدر همت افتاد
راهی نه به پای مرکب آمد
۶
رفتم به درش رقیب من گفت
کاین شیفته بر چه موجب آمد
۷
همسایه شنید آه من گفت
خاقانی را مگر تب آمد
تصاویر و صوت

نظرات
ناشناس
محسن