
خاقانی
غزل شمارهٔ ۱۶۲
۱
زهر با یاد تو شکر گردد
شام با روی تو سحر گردد
۲
درد عشق تو بوالعجب دردی است
که چو درمان کنم بتر گردد
۳
نتواند نشاند درد دلم
گر صفاهان به گلشکر گردد
۴
میکشم رطل عشق تا بغداد
هم کشم گر ز سر بدر گردد
۵
بر تو تا زندهام دگر نکنم
گرچه کار جهان دگر گردد
۶
برنگردم من از تو تا عمر است
آن ندانم که عمر بر گردد
۷
خاک روبی است بنده خاقانی
کز قبول تو نامور گردد
۸
بنده خاقانی از تو سرور گشت
بس نماند که تاجور گردد
تصاویر و صوت

نظرات