
خاقانی
غزل شمارهٔ ۲۳
۱
دل پیشکش تو جان نهاده است
عشقت به دل جهان نهاده است
۲
جان گر همه با همه دلی داشت
با عشق تو در میان نهاده است
۳
تا نام تو بر زبان بیفتاد
دل مهر تو بر زبان نهاده است
۴
اندک سخنی زبانت را عذر
از نیستی دهان نهاده است
۵
نظاره قندز هلالت
موئی به هزار جان نهاده است
۶
از نالهٔ من رقیب در گوش
انگشت خدای خوان نهاده است
تصاویر و صوت


نظرات