خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۳۱۶

۱

ماه نو و صبح بین پیاله و باده

عکس شباهنگ بر پیاله فتاده

۲

روز به شب کرده‌ای به تیرگی حال

شب به سحر کن به روشنائی باده

۳

از پی آن تا حصار غم بگشائی

جام سوار آمدو قنینه پیاده

۴

جعد نشان بر جبین ساده و بنشین

زخمه برآور که نیک جعدی و ساده

۵

تشنهٔ عیشی جز از مغان مستان آب

کاب مغان است داد عیش تو داده

۶

بیش ز بازار می مخر که به بازار

هیچ میی نیست آب برننهاده

۷

زر به بهای می جوینه مکن گم

آتش بسته مده به آب گشاده

۸

می که دهی صاف ده چو آتش موسی

زو دم خاقانی آب خضر به زاده

تصاویر و صوت

نظرات