
خاقانی
غزل شمارهٔ ۳۱۹
۱
زین تنگنای وحشت اگر باز رستمی
خود را به آستان عدم باز بستمی
۲
گر راه بر دمی سوی این خیمهٔ کبود
آنگه نشستمی که طنابش گسستمی
۳
ور دست من به چرخ رسیدی چنان که آه
بند و طلسم او همه درهم شکستمی
۴
گر ناوک سحرگه من کارگر شدی
شک نیستی که گردهٔ گردون بخستمی
۵
این کارهای من که گره در گره شده است
بگشادمی یکایک اگر چیره دستمی
۶
جستم میان خلق سلامت نیافتم
ور بوی بردمی به کران چون نشستمی
۷
امروز شوخ چشمان آسوده خاطرند
من شوخ چشم نیستم ای کاش هستمی
۸
از آسمان بیافتمی هر سعادتی
گر زین نحوس خانهٔ شروان بجستمی
۹
خائیدهٔ دهان جهانم چو نیشکر
ای کاش نیشکر نیمی من کبستمی
۱۰
خاقانی گهر سخنم ور نبودمی
از جورهای بد گهران باز رستمی
نظرات
جمال
مهران
محمود طیّب