
خاقانی
غزل شمارهٔ ۳۲۰
۱
غم بنیاد آب و گل چه خوری
دم گردون مستحل چه خوری
۲
افسر عقل بایدت بر سر
از سر آز خون دل چه خوری
۳
روی صافیت باید آینهوار
همچون دندان شانه گل چه خوری
۴
سایه پرورد شد دل تو چو گل
غم پروردهٔ چگل چه خوری
۵
قطرهای خون نماند در رگ عمر
نشتر غمزهٔ قزل چه خوری
۶
معتدل نیست آب و خاک تنت
انده قد معتدل چه خوری
۷
جام جم خاص توست خاقانی
دردی دهر دل گسل چه خوری
۸
دم نوشین عیسوی داری
زهر زراق مفتعل چه خوری
نظرات