
خاقانی
غزل شمارهٔ ۴۰۱
۱
باز از نوای دلبری، سازی دگرگون میزنی
دیر است تا در پردهای، از پرده بیرون میزنی
۲
تا مهره وامالیدهای، کژ باختن بگزیدهای
نقشی که در کف دیدهای، نه کم نه افزون میزنی
۳
آه از دلِ پُرخونِ من، زین دردِ روزافزونِ من
هر شب برای خونِ من، رای شبیخون میزنی
۴
خاقانی از چشم و زبان، شد پیشِ تو گوهرفشان
تو عمرِ او را هر زمان، کیسه به صابون میزنی
تصاویر و صوت


نظرات