
خاقانی
شمارهٔ ۳۴۶ - در مرثیهٔ اهل بیت خود
۱
چشمهٔ خون ز دلم شیفتهتر کس را نی
خون شو ای چشم که این سوز جگر کس را نی
۲
تنم از اشک به زر رشتهٔ خونین ماند
هیچ زر رشته ازین تافتهتر کس را نی
۳
هیچ کس عمر گرامی نفروشد به عدم
سر این بیع مرا هست اگر کس را نی
۴
درد دل بر که کنم عرضه که درمان دلم
کیمیائی است کز او هیچ اثر کس را نی
۵
آن جگر تر کن من کو که ز نادیدن او
خشک آخورتر ازین دیدهٔ تر کس را نی
۶
غم او بر دل من پردهٔ زنگاری بست
کس چو داند که بر این پرده گذر کس را نی
۷
آه و دردا که چراغ من تاریک بمرد
باورم کن که ازین درد بتر کس را نی
۸
غلطم من که چراغی همه کس را میرد
لیک خورشید مرا مرد و دگر کس را نی
۹
دل خاقانی ازین درد درون پوست بسوخت
وز برون غرقهٔ خون گشت خبر کس را نی
تصاویر و صوت




نظرات