
خیام
رباعی شمارهٔ ۱۴
۱
این بحرِ وجود آمده بیرون ز نَهُفْت
کس نیست که این گوهرِ تحقیق بِسُفْت
۲
هر کس سخنی از سرِ سودا گفتند
زان روی که هست کس نمیداند گفت
تصاویر و صوت

نظرات
هومن
داوود
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
ف-ش
عبدالله احمدی
mazdack
kamal
بهرام مشهور
Hossein Mansoury pour
پاسخ به پرسشهای متفکران گیتی اند. آزمایشگاههای مجهز زمینی و ماهواره ای با دوربینها و دستگاههای دقیق آزمایشگاهی در نقاط گوناگون جهان و در فضای سیارات و کرات دیگر ، در خدمت دانشمندان عالیقدر علوم، به کشف حقایق جهان هستی مشغولند. یافته های علمی انسان که همه را امکانات طبیعت در اختیار دانشمندان گذارده است، به حدی رسیده اند که اگر خیام پس از نهصد سال، به جهان زندگی باز گردد، با حیرت خواهد دید که چه بسیارند آنان که شباروز سرگرم"سفتن گوهر اسرار در بحر وجودند" !! دانشمندان،بطن طبیعت این مولود چند میلیارد ساله را شکافته، به پدیده هائی همچون برق، اتم،امواج الکترونیکی و،و،و، دست یافته اند که بیاری آنها، چهره ی جهان را دگرگون کرده و آدمی را به اوج اعتلای علمی رسانده اند.در مدت کوتاه نزدیک به دوقرن،انسان را به جائی رسانده اند که با فشردن یک یا چند تکمه،ظرف چند لحظه با مخاطبان خود در هرجای جهان،تماس کتبی و شفاهی میگیرد،آنان را میبیند،مشاوره و معامله میکند.اگر با حضور عقل و ادراک و با استفاده از اندیشه ی منطقی،به دستاوردهای دانش، مانند کامپیوتر، اینترنت، رادیو، تلویزیون و، و، و، و سرعت عمل آنها دقیق شویم، در می یابیم که جهان هستی، متشکل ازدو جزء است: طبیعت و جهان طبیعی. طبیعت جزء غیر مادی و نیروی سازنده و جهان طبیعی جزء مادی، ساخته و پرورده ی طبیعت است.اینکه به اهمال برخی فضاهای سرسبز،مصفا و دلگشارا،طبیعت میخوانیم،درست نیست. در گردشگاهها می نویسند:لطفا طبیعت را آلوده نکنید!! گردشگاه،زمین،دشت،صحرا و هر محیط و موجود غیر مصنوعی که در جهان،از زمین تا لایتناها هست و کل مجموعه ی جهان طبیعی، همه زائیده و پرورده ی طبیعت هستند. موجودات طبیعت نیستند،طبیعی هستند. طبیعت موج فعل و حرکت است،جوهر و نفس فعل و حرکت، یعنی مطلق پدید آمدن،شدن و جریان یافتن است. ظاهرا فاعل و محرک ندارد. خودکار، خودسر، خودگرد، سازنده و مخرب است. "کوزه گر دهر است، میسازد و باز بر زمین میزندش." مبداء،منتها،ماقبل،مابعد و ماوراء ندارد. ماوراء الطبیعه اصطلاحی فلسفی- اعتباری است که با توجه به بی کرانه بودن طبیعت،مبنای عقلی ندارد. هم فلسفه باید اعتبار آن را تشریح کند. خوشبختانه فیلسوفان الهی و عرفای بزرگ اسلامی، تقریبا به صراحت اعلام میدارند که منظورشان از اصطلاح ماوراء الطبیعه،همان ذات و نیروی لم یزل و لا یزالی است که فاعل،محرک و خالق طبیعت است و این نظر فلسفی، بسیار عالمانه، فاضلانه و قابل قبول است. چون هر فعل و حرکتی طبعا، نیازمند فاعل و محرک است و طبیعت چیزی جز موج فعل و حرکت نیست. طبیعت حرکتی است که درمسیر آن عقل و نظم هم تولید میشود اما خود فاقد عقل،علم،اراده و ادراک است. (چون طبیعت،جسم جاندار و شخص نیست تا درونش قرارگاه عقل و دیگر نفسانیات باشد).وجود نطفه درجانداران و گیاهان؛وجود زندگی یا روح در نطفه ی جانداران؛رنگ،بو،طعم و مزه در گلها و میوه ها؛ژنتیک و جریان توارث در امور زیستی؛تکامل انواع و انتخاب اصلح در موجودات زنده؛ سرعت متفاوت رشد در مراحل حیات،از نطفه به جنین و از تولد نوزاد تا رشد کامل آن؛دریافتهای مغز و توانائیهای آن در عقل،فکر،هوش،حافظه،نبوغ و استعدادات حسی؛دگرگونی در جهان ستارگان، زمین، گیاهان، دریاها،موجودات جاندار و بی جان؛امواج گسترده ی مخابراتی،اینترنتی،رادیو-تلویزیونی و، و، و، همه ساخته و پرورده ی همین حرکت است که آنرا طبیعت میخوانیم.یعنی طبیعت: کنش، پویش، زایش، رویش، آفرینش، ایجاد، تولید، تخریب، تبدیل، انقراض، انهدام، و، و، و، است.این پرسش عقل که: طبیعت یاحرکت خود چگونه پیدا شده است؟! امروز- بعداز اظهارنظرهای فیلسوفانه- تنها یک
پاسخ دارد؛اینکه"هنوز قاطعانه نمیدانیم" و بهتر است فعلا به همین
پاسخ راستین، بسنده کنیم تا دانشمندان علوم که مانند ارائه کنندگان فرضیه ی بیگ بنگ،همواره مترصد فرصت هستند، به عقل پرسشگر
پاسخ علمی - منطقی گویند. اما به مقتضای قاعده ی"ما لا یدرک کله،لا یترک کله" روشن است که در اینجا سخن از چگونه پیدائی طبیعت نیست بلکه از خود طبیعت موجود،سازنده و پرورنده است که سلطه ی خودرا برتمام اجزاء جهان به اثبات رسانده و به نمایش گذارده است. امروز واجب است که تلاش انسان برای شناختن و شناساندن طبیعت و حوزه ی اقتدار و عمل آن-چنانکه هست و در همه ی جهان احساس و ادراک میشود - همواره در صدر تلاشهای علمی مدارس و دانشگاههای سراسر جهان قرار گیرد، حتی اگر هرگز ندانیم که طبیعت خود چگونه پیدا شده است. انصافا عمر انسان درزمین-از ابتدای غارنشینی تا امروز-خیلی کوتاهتر از آن بوده است که آدمی فرصت
پاسخگوئی محققانه به همه ی پرسشهای عقل را یافته باشد.بیش از سیصد سال است که پژوهشگران دانشمند میکوشند تا از طریق شناخت کاملتر توانائیهای طبیعت،بالاخره
پاسخی برای چگونه پیدائی خود طبیعت بیابند.هرچند که تاکنون توفیق کامل نیافته اند اما توفیق سفر انسان به سیارات و گردشو کاوش ماهواره ئی در حول و حوش منظومه ی شمسی،جزئی از توفیقاتی است که شاید بتواند آدمی را به
پاسخی قطعی برساند.
پاسخی که البته با توسل به تخیل،حدس،فرض و بیرون از تحقیقات علمی - آزمایشگاهی، هرگز بدست نمیآید چنانکه هزاران سال نیامده است.اینکه در آینده بدانیم مثلا بیگ بنگ یا هر عامل دیگر،سبب پیدائی طبیعت شده است یا هرگز ندانیم،لزوما در ماهیت طبیعت چند میلیارد ساله که امروز هست،خللی وارد نخواهد شد. طبیعت حاضر در تمام جهان طبیعی همچنان فعال و منشاء همه ی یافته های علمی انسان،باقی خواهد ماند. عقل آدمی و دانش فراگیر و گسترده در عصر حاضر، هر پدیده و موجودی را که در جهان عنوان ((طبیعی)) دارد، فقط زائیده و پرورده ی طبیعت میدانند که از همه مهمتر، پدیده ی حیات انسان، حیوان و گیاه در زمین است که امروز دانشمندان جهان در طبیعت دیگر سیارات منظومه ی شمسی، مانند ماه و مریخ هم به جستجوی آن برخاسته اند. Comments AnonymousAdd a comment
قلمراد
عباس
پاسخ به kamal ن که وشته:فلسفه از دین مشتق شد و علم هم از فلسفه و علم مارو اینجا رسوند/-اینکه دوست عزیزمان کلن همه موارد رو برعکس گفتن و این اصلن درست نیست!مطالعه و تاریخ نشان میدهد که فلسفه در اصل "چیستی"و "چرایی" را بوجود آورد و ادامه همین موضوع در صدد قوانین از پی همین پرسش ها بر آمد که در قرون های بعد دین های ابراهیمی،مسیحی و... بوجود آمده اند که پایه و اساس آنها از فلسفه یونان و رم نشئت میگیرد!و همچنین علم و فلسفه دو فاکتور از هم جدا هستند که ربط مستقیمی برای وجود علم از فلسفه نیست!
حمید سامانی
ایران نژاد
رضا
امین
outis
حمید سامانی
امیربهادر
بهرام مشهور
محسن،۲
ساکت
ساکت
م.ط
احمد نیکو
خیام شناس
رضا
حبیب شاکر
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
مهدی صابری
پاسخ را به نوعی نیست و هست قلمداد کرد ؟ ما با پرسیدن یک خلاء در ساحت کلام یا دانش ایجاد میکنیم ، به عبارتی یک محدوده از نیستی که اغلب به خلق
پاسخ و پر شدنش با آن منجر میشود ، اما باز هم یک پرسش اولیه وجود دارد ؛ سوال اینجاست که آن پرسش ابتدائی چطور شکل گرفته ؟ یا اینکه ما چرا سوال میپرسیم ؟ به این دلیل که
پاسخ ها دارای ارزش تکاملی هستند ؟ پرسشها ابراز نیازهایی هستند که تصور میشود ارضاء آنها به بقاء ارزشها منجر خواهد شد ؟ آیا میتوان گفت که میل به بقاء ارزشها منشاء پرسشها میباشد ؟ پیش نیاز میل داشتن چیست ؟ آیا میتوان گفت که "وجود داشتن" استلزام "داشتین تمایل" است ؟ این درست است که بگوییم میل محصول وجود است ؟ میل در موجودات با انگیزه وجود داشتنِ بیشتر پدید میآید ؟ چه اتفاقی در روند گسترش وجود میافتد ؟ آیا گسترش حیطه وجود از عدم میکاهد ؟ اما عدم که اندازه پذیر نیست ! بهتر است بپرسم آیا اگر عدم قابل تصور نبود وجود بسط پیدا میکرد ؟ چطور بگویم ؟ اگر عالم را تماما وجود تصور کنیم جایی برای گسترش آن باقی میماند ؟ آیا نیستی امکان خلقِ وجود را مهیا نمیسازد ؟ .. کس هست که این گوهر تحقیق بسفت ؟ خیام در انتها گفته ؛ زآنروی که هست کس نمیداند گفت دریافت من از این مصرع اینه ؛ از آن جهت که ما به وجود دچاریم و توانایی نیست شدن نداریم لاجرم به اسرار نیستی آگاه نخواهیم شد اما مگر وجود مرتبهای متاخر نیست ؟ آیا آنچه وجود دارد نیستی را پشتسر نگذاشته است ؟ آیا ما در درنگِ هستی ، نیستی را فراموش کردهایم ؟ مگر نه اینکه اضداد توامانِ یکدیگرند ؟ چطور میتوان هستی را بدون نیستی درک کرد ؟ چطور میتوان بنیادِ وجود ، یعنی عدم را از یاد برد ؟ مفهوم مطلق نیستی با آنچه میتوانیم در کلام بگنجانیم در تضاد نیست ؟ در واقع اینطور نیست که اگر نتوانیم به نیستی آگاه باشیم لاجرم نمیتوانیم وجود را بدان نسبت دهیم !؟ (نسبتی که در مصرع اول به نهفت داده شده) .. آیا این پرسشها سر سودا دارند ؟ (البته این ایراد وارد است که احتمالا تاخر هستی نسبت به نیستی به لحاظ فقدان زمان پیش از هستی گزارهی درستی نیست ، این یادداشت بداهه و به منظور گذاشته شدن در بوته نقد ، تبدیلِ بدون ویرایشی از فکر به کلام میباشد)