خیام

خیام

رباعی شمارهٔ ۳۶

۱

دریاب که از روح جدا خواهی رفت

در پردۀ اسرار فنا خواهی رفت

۲

می نوش ندانی از کجا آمده‌ای

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

تصاویر و صوت

نسخهٔ چاپی و مصور رباعیات خیام - تصحیح فروغی، تصاویر محمد تجویدی، خط جواد شریفی - امیرکبیر - ۱۳۵۴ » تصویر 53
داوود ملک زاده :
زهرا بهمنی :
نازنین بازیان :
علی قلندری :

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۸۷/۰۱/۲۹ - ۰۶:۱۳:۱۷
mey nosh nadani ze koja amadeie
پاسخ: در نسخه‌ی چاپی رباعیات خیام به تصحیح محمدعلی فروغی و قاسم غنی ضبط همین است (از). تغییری اعمال نشد.
user_image
ف-ش
۱۳۸۷/۰۹/۰۵ - ۰۰:۱۱:۵۰
می نوش ندانی زکجا آمده ایخوش باش ندانی به کجا خواهی رفتطبق ظاهر تعلیمات مذهبی انگار آدم میداند از کجا آمده و به کجا میرود اما این باور های سطحی حقیقت موضوع را نمیرساند وفرقی با ندانستن ندارد اگر باورهای القائی جوابگو بود مساعی سی چهل ساله اهل معرفت برای دانستن حقیقت ضرورتی نداشت حافظ که دهها سال سلوک داشته میگوید:در این شب سیاهم گم گشت راه مقصوداز گوشه ای برون آی ای کوکب هدایتمعلوم میشود هدایت حقیقی وشهود حقیقت خیلی مشکل حاصل میشود وموضوع ندانی زکجا آمه ای وبه کجا خواهی رفت برای ما کاملادرست است در زمان پیامبران از صد یکی هدایت نمشد واگر حالاباور کردن سهل است بواسطه سنت آباء واجداداست نه دانستن حقیقی وضع همه مذاهب در عالم چنین است
user_image
هومن
۱۳۸۹/۰۹/۲۱ - ۱۶:۴۷:۱۴
جواب به مهران: در مصرع اول از بیت دوم رباعی شماره 38 می بینیم که خیام ایزد را شکر می کند. این نشان می دهد که خیایم به وجود خدا اعتقاد داشته است
user_image
امید
۱۳۹۰/۱۱/۱۵ - ۱۴:۲۸:۵۴
جواب به هومن :فکر کنم شما به معنی رباعی شماره 38 توجه نکردید، عمریست مرا تیره و کاریست نه راستمحنت همه افزوده و راحت کم و کاستشکر ایزد را که آنچه اسباب بلاستما را ز کس دگر نمیباید خواستدر این شعر خیام، "ایزد" رو کسی میدونه که مسبب تمامی بلاهاست و این شکر کردن هم یه طعنه ست
user_image
ناشناس
۱۳۹۰/۱۲/۱۱ - ۰۶:۵۸:۱۹
چرا خیام میگه از "روح جدا خواهی رفت"؟ ایا خودش رو از روحش جدا می دونسته؟
user_image
حاجیکلایی
۱۳۹۱/۰۲/۰۹ - ۰۶:۱۳:۱۵
با سلام و درود.فقط و فقط م یتونم بگم. " احسنت".از دوستان نیز به خاطر این حاشیه های زیبا ممنونم.حق نگهدارتان
user_image
رادمن
۱۳۹۲/۱۰/۱۴ - ۱۶:۰۵:۱۰
این رو بگم که دید هر انسان نسبت به خدا با انسان دیگه فرق داره قطعا خیام به خدا اعتقاد داشته ولی سوال اینجاست که ویژگی اون خدا چیه؟ خدا رو چطور تصور میکرده؟ خدا رو خرد آدمی میدیده؟ خدا رو میدیده؟؟؟ نمیدیده؟؟؟تازه از کجا معلوم منظورش از روح همونیه که میپره تو آسمون؟؟؟ میدونیم که روح تو فرهنگ فارسی معادل دقیقی نداره شاید روان نزدیک ترین واژه باشه که باز هم چم روح رو نداره
user_image
ایمان مصدق
۱۳۹۲/۱۱/۰۵ - ۲۲:۳۱:۲۴
منظور از این که "از روح جدا خواهی شد" یه جور تیکه است. در باورهای مذهبی، روح در هنگام مرگ، از جسم جدا می شود و اصل بر روح است. خیام اصل را بر انسان می گذارد و می گوید، هنگام مرگ از روح جدا می شی. یعنی وقتی مردی، مردی و چیزی از باور روح باقی نمی مونه
user_image
فرهاد
۱۳۹۳/۰۲/۱۰ - ۰۸:۵۵:۳۵
در تایید نظرایمان، توجه کنید که مرسوم و باور عموم بر طبق آموزه های دینی این است که روح قائم به ذات است و از جسم جدا میشود. خیام دقیقن بر عکس این میگوید، جسم خاکی را قائم به ذات میداند که از روح جدا میشود: دریاب که از روح جدا خواهی رفت! در اینجا "روح" حالت و کیفیت جسم لست در زمان زنده بودن.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۲/۱۰ - ۱۲:۳۲:۰۶
فرهاد بزرگوار البته شما دانا و برازنده هستی و من در تو بزرگواری می بینم ولی ایستادگی به خود و یا قایم به ذات بودن جسم را هیچ کس ندیده ام از گذشتگان بگوید . بنا بر نگرش بیشتر حکیمانمان این روان است که کار هر جنبنده ای را اداره می کند . و گر نه جسم مرده را همه می بینند که می پوسد و می فرساید . ولی کسی نمی شناسیم که پاشیدگی و پراشیدگی روان کسی را گزارش کرده باشد و فردید روانپزشکان از روان پریشی از میان رفتن روان نیست . اینکه در قران مجید هم برای جنبنده یا به عربی دواب و دائب واژه آمده است نیز داستان از این دارد که روح بر هر جنبنده ای چیرگی دارد . البته از میان کسانی هستند که دامنه روح داشتن را به بربستگان و جمادات هم می کشانند .
user_image
فرهاد
۱۳۹۳/۰۳/۰۴ - ۱۶:۳۳:۱۴
امین کیخای فرزانه، همانگونه که فرمودید کسی از بزرگان قدیم در باره قائم به ذات بودن جسم چیزی نگفته است. و شاید نسبت "قاثم به ذات" بودن جسم به این گفته خیام اندکی مبالغه آمیز باشد، اما اگر نیک بنگرید، میبینید خیام دارد با جسمی سخن میگوید که از روح جدا شده است، و نه روحی که از جسم جدا شده است. و این گفتار، قائم به دات بودن جسم را تداعی میکند.به هر روی، چندان مشخص نیست منظور از روح چه میباشد. حتا قرآن هم توضیحی نمیدهد: "یسئلونک عن الروح، قل ان روح من امر ربی" از تو درباره روح میپرسند، بگو روح از امور پروردگار من است.
user_image
علیرضا زرفام
۱۳۹۳/۰۸/۱۳ - ۱۰:۳۶:۲۳
سلام بر دوستانچیزی که در مصرع اول مورد توجه عزیزان قرار نگرفته اینه که حکیم خطاب به شخصی که اعتقاد به روح آدمی داشته سخن میگفته ولی عملا" از رفتن روح به پرده اسرار سخن نگفته بلکه از رفتن تن خاکی به پرده اسرار فنا سخن رانده است.میفرماید " از روح جدا خواهی رفت" تو از روح جدا خواهی رفت نه روح از تو. و در ادامه وقتی از روح جدا شدی " در پرده اسرار فنا خواهی رفت" که در مصرع دوم هم جای بحث پیش می آید که کاما بعد از "پرده اسرار" می آید یا بعد از "پرده اسرار فنا". که بنظر بنده دومی محتمل است.
user_image
شاهو بن عبدالله
۱۳۹۴/۰۳/۱۱ - ۱۵:۰۲:۲۰
وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ﴿227﴾ -شعراء-و کسانی که ستم می‌کنند خواهند دانست که بازگشتشان به کجا و سرنوشتشان چگونه است!وعده الله حق و راست است ومن اصدق من الله قیلا ؟!
user_image
مهدی نظریان
۱۳۹۴/۰۹/۰۸ - ۱۷:۱۹:۰۲
به نظر من خیام در دیگر رباعیاتش آدمی را همین جسم پنداشته که در اثر ترکیب چهار عنصر به این شکل درامده است،در یکی از رباعیات میگوید که اصل تن تو گردی و نسیمی وغباری ودمی است. اصلا این عالم ماده هم که برای ما ملموس است خودش هم حقیقتا معلوم نیست که چه چیزی است، آنوقت ما میخواهیم پی به چیزی ببریم که هیچ گونه حسی از حواس پنجگانه نمیتواند آن را درک کند و بعد رابطه این روح و جسم معلوم نیست، آیا تا به حال از خود سوال کرده اید اگر عالم ماده از عالم معنویات یا خدا جداست پس این عالم ماده از کجا آمده ، آیا قدیم است یا حادث است، اگر قدیم است که احتیاجی به خالق ندارد و اگر حادث است آیا از هیچ بوجود آمده یا این جهان همان خداست که به این شکل تکامل یافته است.
user_image
امیراشکان
۱۳۹۴/۱۱/۲۸ - ۱۶:۲۰:۴۶
به نظر بنده منظور از روح سلامت روان بوده و منظور از جدا رفتن از روح مرگ نبوده بلکه از دست دادن سلامت و جوهر بوده.به نظر بنده معنی می نوش ندادی ز کجا آمده ای نه این بوده که "می نوش تا فراموش کنی از کجا آمده ای" نه این بوده که "می نوش چون نمیدانی از کجا آمده ای" در واقع شاعر قصد داشته تا منظوری بین این دو را برسونه و چیدن چنین جمله ای جزو تنها روش هاییست که میتونه منظوری بین هر دو را برسونه.و مصرع آخر یعنی "خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت" به نظر من دنباله ی مصرع سوم نیست بلکه به نظر من مصرع چهارم دقیقاً دنباله ی مصرع اوله و منظور از به کجا خواهی رفت این نبوده که بعد از مرگ به کجا خواهی رفت. به نظر من منظور از به کجا خواهی رفت این بوده که از فرصت برای شادی استفاده کن چون نمیدانی سلامت روان و جوهر وجودت به چه سمت و سویی خواهد رفت.
user_image
مرتضی
۱۳۹۴/۱۱/۲۹ - ۰۳:۳۴:۳۱
منظور از روح همان ذهن و خیال آدمی است که می پندارد این من هستم که تصمیم میگیرم و برنامه ریزی می کند برای آینده و ...و ....خیام در این رباعی میگه بدان که جدای از فکر و خیالاتت خواهی رفت , در پرده اسرار فنای فی الله خواهی رفت بنابراین می نوش که ز دل قلت و کثرت ببرد اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد
user_image
سمانه ، م
۱۳۹۴/۱۱/۲۹ - ۱۰:۴۷:۳۳
رباعی شماره ی 38 که یکی از دوستان اشاره کردند بسیار مشکوک است از خیام باشد، ضمن اینکه از نظر وزنی هم میزان نیستعمریست مرا تیره و کاریست نه راستمحنت همه افزوده و راحت کم و کاستشکر ایزد را که آنچه اسباب بلاستما را ز کس دگر نمیباید خواستمطلب دیگری که در باره اش بحث فراوان بوده ، وجود روح است ، بسیاری معتقدند که روح وجود خارجی ندارد ، و آنچه به ما به عنوان روح القا کرده اند چیزی جز کنش و واکنش بین عصب ها نیست ، و چون اعصاب پس از مرگ از کار بیافتند این ارتباط که ما آنرا روح مینامیم از میان میرودشاید خیام نیز به قطع این واکنش ها اشاره داشته باشددریاب که از روح جدا خواهی رفتبه مانایارتباطات ذهنی و عصبی در بدن تو منقطع خواهد شد
user_image
ATAA
۱۳۹۵/۰۹/۱۵ - ۰۵:۵۳:۱۰
دریاب که از روح جدا خواهی رفت:روحی که از نظر خیام جادوانه نیست منظور همان روانی است که نیچه میگوید حتی از جسمت زودتر خواهد مرد."ای دوست به شرفم سوگند نه شیطانی است و نه دوزخی، روانت از تن‌ات نیز زودتر خواهد مرد پس دیگر از هیچ‌چیز نترس!" نیچهدر بیت اول وجود بعد روحانی و جادوانه انسان رو رد میکنه و سرنوشت انسان رو فنا معرفی میکنه. دربیت دوم با شک گرایی و ندانم گرایی از مرگ صحبت میکنه. این شک گرایی و مادی گرایی درتمام رباعیات خیام توامان دیده میشود میخواهد بگوید یا هیچ حقیقتی وجود ندارد یا اگر هست قابل دسترس و حصول نیست و نمیشود بر آن تکیه کرد. نتوان به امید شک همه عمر نشست...
user_image
مهدی
۱۳۹۵/۰۹/۲۴ - ۰۱:۵۳:۴۵
بیگ بنگ تمام معادلات مادی گرایان را بر هم زد ... قابل توجه دوستان
user_image
رضا حیدری
۱۳۹۶/۰۱/۰۵ - ۲۰:۲۳:۰۸
درود خدمت تمام ادبای عزیزخیام همانگونه که در پانوشت رباعی دیگری عرض کردم هرگز پوچگرا نبوده است زیرا از یک منجم کسی که روح ستارگان و افلاک رو می شناسد و زندگی آنان رو به تصویر میکشد نمی توان پذیرفت که به ذات احدیت معتقد نباشد فی الحال این رباعی به یک اصل روانشناسی اشاره دارد همانگونه که تمامی اساتید و دانشمندان گفته اند درگیر گذشته ات نباش چون یاس ناامیدی ، انزوا و خشم می آورد و به فردایی که نیامده است نیاندیش چون ترس ودر آخر یاس و ناامیدی خواهد آورد . این رباعی علی الخصوص بیت دوم تاکید بر این دارد که در لحظه زندگی کنیم و از زمان حال لذت ببریم و زمان حال رو به گونه ای بسازیم که آینده خوبی ساخته شود چون امروزمان همان فردای دیروز استشاد باشید و پاینده
user_image
پیمان
۱۳۹۶/۰۷/۲۰ - ۰۳:۲۵:۵۲
ابتدا روح یگانه ای به ما زندگی بخشیده ( کیفیت آن را مورد بحث قرار نمیدهیم ) ، پس از مرگ بنظر حضرت خیام باز گشتی به آن نیست و فنا است
user_image
شیخ حسن
۱۳۹۶/۰۹/۰۳ - ۰۹:۴۰:۳۷
با کمال تشکر از حضرات عالی قدر و والامقام افاضات و فرمایشات جنابان عالی، تاثیرات عمیقی بر روی فهم ابیات ثقیل و مشکل فهم شاعران غامض الکلام دارد.احسنت، احسنت،
user_image
جمشید پیمان
۱۳۹۷/۰۳/۱۹ - ۱۵:۳۷:۵۸
بیت اول خیلی ذهنم را درگیر خودش کرده است! "بفهم و بدان که از روح جدا خواهی رفت"! آیا روح به جائی می رود و تو به جای دیگری می روی؟ آیا هر دو به یک جا می روید ولی جدا از هم؟ آیا مراد از روح، روح تو است یا یک روح کلی؟ در مصرع بعدی: آیا در پرده ی اسرار فنا رفتن یعنی وارد حریم اسرار فنا شدن و از آنها باخبر و آگاه گشتن؟ آیا پرده ی اسرار فنا چیزی است و خود فنا چیزی دیگر؟ و در رابطه با مصرع قبلی اگر روح جائی و تو جائی دیگر می روید، از مصرع دوم معلوم می شود که روح وارد حریم اسرار فنا نمی شود؟ و بالاخره، ایا فنا با این اصل "کل شیئی یرجع باصله ، در تناقض نیست؟ باری، نمی دانم پیگیر این پرسش ها شوم یا بخودم بگویم : می نوش و فضولی از دست بنه! جمشید پیمان
user_image
علی خیاط
۱۳۹۷/۱۱/۱۵ - ۱۸:۵۴:۵۹
جابی تعجب است که دوستان مخاطب را جسم غیزیکی انسان در نظر میگیذند ،می گوید دریاب ،یعنی ای انسان که ازروح و جسم و دارای عقل و تفکرهستی ،از روج جداخواهی شد و فنا خواهب سد در نبستی ،روحدر پدن همان جان است و غقط جاندار دارای عقل و هوش می تواند دررابد و تعقل کند ،در ضمن بنطر میرسد که خیام به ر.وح اعتقادداشته ،خیام عارف نبست ولی عر فاااعتقاد بهروح کاب و مطلف که از عقل کل ناشی می شود دارند که پی از مرگ روح انسان با روح کل می پیوندد،دذ عین حال علم به این نتبجه. سیده کهافکار از ببن نمی روند و پایدار هستند
user_image
رامین
۱۳۹۷/۱۲/۲۱ - ۰۳:۳۹:۰۸
در رباعیات خیام به پوچی دنیا و دم را غنیمت شمردن به وضوح اشاره شده است ونگاه کلی شاعر باعث میشود ما از دید خودمان در مورد اشعار او قضاوت نکنیم خیام میگوید هست از پس پرده گفتگوی من وتو چون پرده برافتد نه تومانی ونه من
user_image
مصیب مهرآشیان مسکنی
۱۳۹۷/۱۲/۲۱ - ۲۱:۱۱:۰۳
با سلام من ایمان خداشناسی را از حضرت حکیم عمر خیام فراگرفته ام حضرات سعدی و حافظ و مولانا ایمان درستی نداشته اند چون در اشعارشان زیاد سوگند بذات جلاله خداوند خورده اند گویا نمیدانسته اند اگر یک نفر صدبار بدات پاک پروردگار سوگند بخورد که فلان شخص قاتل است با سوگند او شخص متهم قصاص میشود ولی در رباعیات خیام و دیگرا فلاسفه مخصوصا خود حضرت خیام یک سوگند بدروغ نیست و لازم یه دکر است که بلا در شعر خیام به معنی مصیبت نیست بلکه بلا در عربی و قران معنی امتحان و آزمون است و این رباعیات من از روی ایمان و خداپرستی خیام سروده ام فرجام به بارگاه کبریا خواهی رفتدر رحمت امید و رجا خواهی رفتنعمت چو به خوان سفله پرور نبوددر نعمت سرشار خدا خواهی رفتاز کشور تن روح جدا خواهی رفتپیوستهِ به تسلیم قضا خواهی رفت چون اول و آخرش جهان دار نکوستنیکو بر حق به انتها خواهی رفتدر عشق به صد نشو و نما خواهی رفتبا توشه و با برگ و نوا خواهی رفت تا هست رجا به بارگاه توحیدمشتاق باشتیاق و با دعا خواهی رفت
user_image
میم
۱۳۹۸/۰۳/۱۶ - ۱۴:۱۷:۱۰
مرحوم حبیب این رباعی را خیلی دلنشین خوندن.(چرخ و فلک)
user_image
دانا
۱۳۹۹/۰۲/۰۹ - ۰۸:۰۳:۰۵
به نظر من جدا شدن به معنی جدا شدن روح از جسم می باشد فنا شدن در پرده اسرار یعنی تجزیه جسم در حالتی که دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند و همچنین بازگشت به جایگاه اولیه می باشد در مصرع دوم که میگوید می نوش ندانی از کجا آمده‌ای منظور هر چه در دنیا متعلق به تو و صحیح از آن استفاده کن بعد از مرگ هم خدا خودش سبب ساز است
user_image
امیرالملک
۱۳۹۹/۰۲/۱۸ - ۱۴:۵۷:۳۴
قدری تردید دارم که بگویم بی تردید این رباعی منسوب است. اگر ما حکمت پارسی خوانده‌ایم باید بگوییم از روح جدا رفتن به همان اندازه بی معنی است که می‌نوشیدن برای ندانستن مبدأ خود بی معنی است. جانا اگر ندانی از کجا آمده‌ای که می نخوری.
user_image
خیام شناس
۱۳۹۹/۰۷/۲۸ - ۱۶:۳۳:۰۴
اینجا موضوع اصلی جسمه که به عالم فنا می‌ره اونجا تکلیفش چیه خدا می‌دونه وجزو اسراره خیلی قشنگ اینجا سرنوشت جسمو میگه وبه روح اشاره نمیکنه اما بدونید جسم فنا میشه وپشت پرده فنا چی میشه این اسرار فناست
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۴ - ۰۴:۴۶:۳۷
...دریاب که از روح جدا خواهی رفت ... اندکی تامل در این یک مصراع ما را با جهات مختلف میبرد ... . روح آدمی ذات اوست،طبیعت اوست،اصل اوست،باطن اوست،خود اوست،خود حقیقی اوست ... و از روح جدا خواهی رفت ... -روح آدمی کجا خواهد رفت ؟ -کجا میخواهد برود ؟ -چرا میخواهد برود ؟ ... میگویند که خداوند از خویش بر روح آدمی دمید ؛پس فرقی ندارد خوب یا بد ،بالاخره همه آدم ها یک خلق پاک دارند و میتوانند از آن استفاده کرده و پرورش دهند و خوبی کنند ... پس همه ما انسان ها از ابتدا پاک آفریده شدیم ولی چرا برخی بد هستند ؛!؟! ... ؟ هر انسانی زیاده خواه است اوآرزویی دارد و به دنبال آن تلاش میکند و هر راهی را میرود ، پس از رسیدن به آرزو خود آرزوی دیگری جای آن میآید ...و باز ...و باز ...باز ...باز ....و این چرخه ادامه دارد تا پایان عمر .ولی گاه این زیاده خواهی بی حد و مرز است و باعث کمال گرایی آدمی میشود و غرور را در او میپروراند (بماند که غرور اگر از حدی افزون شود حسد هم میآورد و به دنبال آن دشمنی و کینه و جنگ و ستیز و ...)و این غرور است که آدمی را از اصل او دور میکند ... آدم مغرور اگر شکست بخورد احساس میکند غرورش لطمه خورده -یعنی خودش لطمه خورده-پس هرراه میرود تا به بالا برسد و این هر راه او را بد میکند ... پس روح آدمی به خدای میرود و به این دلیل میرود که هرکس به سمت اصل خود میرود اصل روح آدمی خدا هست پس به سوی خدای میرود پس خود انسان به سمت مراد خود میرود ؛روح انسان اما چه ؟ به سمت خدا ؟به سمت معشوق ؟به سمت تو ؟به سمت چه ؛به سمت که ؛ ... ؟   روح آدمی فرا خود آدمی ست .اصل آدمی جسم نیست بل روح اوست ؛ روح آدمی هیچگاه بد نیست ،چون روح آدمی از خدای نیک است و اگر خود آدمی بد بود تو از اصل خود دور شده ای ،از روح خود ، از خدای خود ... . روح به سمت خدای میرود ...و وقتی که روح به آنجا رود تو هم میروی ...یعنی در هر حالت خوب و بد خود به سوی خدا میروی و اینجا که خیام گفته دریاب که از روح جدا خواهی رفت چه منظور دارد ؟یعنی جهنم میروی !بهشت!کجا؟ خیام خود گفته که در پرده اسرار فنا خواهی رفت ... ؛یعنی چه !؟! .... . همین یک واژه اسرار کافی ست تا کل این دو بیت معلوم شود ؛مستی ...  این واژه در این شعر آمده است ...مستقیم نه اما در معنی به ذهن تان میآید مطمئنا ؛ درک این مستی در این شعر خیام جواب معما هست . مستی بر چه هست ؟ خدای ،شراب ،عشق که همان یار است . اما این سه مستی بر خود آن است نه بر دیگری ...پس آیا روح هم مست هست یا بر چیزی مست است ... اینجا دارد به مستی روح اشاره میکند ...وگرنه با اندکی تامل میفهمیم که اشعار خیام به مستی اشاره دارد ولی نه به می خوردن بر اساس نظر عام (که مست از شراب شوی. و ...) خیام جهنم و بهشت را خود آدم دانسته است ...او به فکر آدمی که به جهنم و بهشت بر اساس فقط به جای آوردن ارکان دین برای رسیدن به بهشت یا دوری از جهنم میگوید که خوش باش !این ها را دور ریز ...مست شو ولی نه مست از شراب ...یعنی فقط زندگی را برای زندگی خواه...خب پس بهشت را برای چه خواه ...؟ ! او میگویداین روح تو به سمت خدای رفت و تو از او (روحت )جدا میروی اگر فقط. خوش باشی ...تو به پرده اسرار فنا میروی ...تو به جایی میروی و به جایی میرسی که روحت آنجا هرگز نتواند رسیدن ...پاک کردن روح آدمی امکان ندارد چون روح پاک است ولی پاک کردن آدمی چرا ...و اگر تو پاک باشی حقیقتا و خدایت را نه فقط برای پاداش بلکه برای خود خدا بخواهی و اعمال نیک را نه فقط برای بهشت رسیدن بلکه برای بهشت ساختن در وجودت انجام دهی تو از رو جدا رفته ای ...و به مقامی والا رسیده ای ... این هست مستی روح آدمی ...در این صورت گویی دو روح در یک بدن است ،یک روح که از ازل بر همه است ، و دیگری روحی که خودت پرورش داده ای ...
user_image
Alireza ‌
۱۴۰۰/۰۷/۲۹ - ۰۵:۲۸:۴۹
ای آمده از عالم روحانی تفت حیران شده از پنج و چهار و شش و هفت می‌ نوش ندانی  ز کجا آمده ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت    
user_image
بهنام بهادری
۱۴۰۰/۱۰/۱۵ - ۱۴:۲۶:۳۱
زآن پیش که بر سرت شبیخون آرند فرمای که تا بادهٔ گلگون آرند تو زر نه‌ای ای غافل نادان که تو را در خاک نهند و باز بیرون آرند    بنده خدا چطوری بگه به خدا و روز قیامت اعتقاد نداره؟؟ نمیدونم چرا بعضی ها دوست دارن بزور خیام رو خداپرست نشون بدن.     
user_image
حبیب شاکر
۱۴۰۰/۱۲/۰۷ - ۱۴:۴۴:۴۳
سلام بر یاران همراه گویند که از روح جدا خواهی رفت در پرده اسرار فنا خواهی رفت بی روح که ای ،تا که به جایی بروی؟! هیچی، تو ای هیچ کجا خواهی رفت؟! تشکر
user_image
عبدالله
۱۴۰۱/۰۲/۲۹ - ۰۶:۲۸:۲۹
جواب: دریافتم این روح جدا خواهد رفت در پردۀ اسرار بقا خواهد رفت می نوشد اگر به خود ستم کرده تنی بیمار به آتش خدا خواهد رفت
user_image
کامران هیچ
۱۴۰۱/۰۴/۳۱ - ۰۳:۳۲:۴۱
خیام اینجا به همان قانون انتشاین اشاره میکند  که هیچ ماده ای در جهان از بین نمی‌رود بلکه از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌شود اشاره او به جسم ماست که هرگز از بین نخواهد رفت   حالا طرف میاد برای اشعار خیام قرآن میخونه یاللعجب
user_image
مجید
۱۴۰۳/۰۱/۳۱ - ۱۸:۱۳:۲۱
خیام با رک گویی و ساده گویی منظور خود را رسانده است، نیازی نیست یک مثنوی بنویسید و خیام را تطهیر کنید، که به تطهیر کسی نیازی ندارد این یگانه پیغام آور
user_image
علی بینا
۱۴۰۳/۰۵/۰۹ - ۱۷:۴۸:۳۲
خیام جدایی جسم فانی از روح رو اشاره میکنه و درواقع خیام که به نقد معتقده اصلا روح رو و بعد مرگ رو انقدر بی اهمیت میبینه که گویی ما و روحمون دو چیز جداییم در واقعیت هم همینه؛ اگر قرار بر می خوردن باشه الان میتونیم می بخوریم نه بعد مرگ. پس ما که قراره بمیریم و فانی هستیم باید از الانمون استفاده کنیم.