
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱
۱
ای بیخبر از محنت و شاد از الم ما
ما را غم تو کُشت و تو را نیست غم ما
۲
آن کیست که چون شمع نه در آتش و آب است
هرشب ز دم گرم و سرشک ندم ما
۳
مقصود وجود تو و نقش دهن توست
ورنه چه تفاوت ز وجود و عدم ما
۴
تا ما سرِ خود بر قدم دوست نهادیم
دارند جهانی همه سر در قدم ما
۵
چون ماه نو انگشتنما گشت خیالی
با آنکه رقیبان بگرفتند کمِ ما
تصاویر و صوت

نظرات