خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۱۲

۱

با آفتاب رویت چون مه نمی برآید

زهره چه زهره دارد تا در برابر آید

۲

از خاک رهگذارت دزدیده سرمه نوری

وز عین بی حیایی در دیده می درآید

۳

آمد هزار ناوک ز آن غمزه بر دل من

پیوسته چشم بر ره دارم که دیگر آید

۴

از دست آب دیده آهی همی برآریم

خود غیر از این چه کاری از دست ما برآید

۵

گردن بنه خیالی حکمی که راند تیغش

تا زود هرچه باشد آن نیز برسرآید

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۲۵۲

نظرات