
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۳۶
۱
تا جفایی نکشد دل به وفایی نرسد
ورنه بی درد در این ره به دوایی نرسد
۲
نالهٔ هر که چو بلبل نه به سودای گلی ست
عاقبت زین چمنش برگ و نوایی نرسد
۳
ای دل ار سعی تو این است که من می بینم
جای آن است که کار تو به جایی نرسد
۴
پای بوس تو طمع داشت دلم، عقلم گفت
رو که این پایه به هر بی سروپایی نرسد
۵
بیش مخرام که از چشم بدان می ترسم
تا به بالای بلند تو بلایی نرسد
۶
گر وصالت به خیالی نرسد نیست عجب
هیچگه منصب شاهی به گدایی نرسد
نظرات