خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۴۳

۱

پیشِ رخِ تو قصّهٔ یوسف حکایت است

شاهی که شد گدایِ تو صاحب ولایت است

۲

ای تا جور شکسته دلان را عزیز دار

کز پادشه مرادِ رعیّت رعایت است

۳

غم نیست گر ز بخت نیابد کفایتی

سرمایهٔ قبول تو ما را کفایت است

۴

روزم به شب رسید و خیالت ز سر نرفت

یاریّ او نگر تو به ما تا چه غایت است

۵

جان از عنا و رنجِ خمارم به لب رسید

ساقی بیار باده که روز عنایت است

۶

پیش لبش مگوی خیالی حدیث قند

جایی که لعل اوست چه جای کنایت است

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۱۰۸

نظرات