خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۸

۱

خطت چون از سواد شب رقم زد صفحهٔ مه را

بر او دیدم به مشکِ تر نوشته بارک الله را

۲

چو ببریدی سر زلفینِ را امّید می‌دارم

که نزدیک است هنگام سحر شب‌های کوته را

۳

مپرس از اهل صورت ماجرای عاشقی ای دل

کز این معنی وقوفی نیست جز دل‌های آگه را

۴

اگرچه خویش را نرگس زاهل دید می‌دارد

چو نیکو بنگری او هم به کوری می‌رود ره را

۵

خیالی دوش از آن معنی ز تسبیح تو دم می‌زد

که تعلیم سخن می‌کرد مرغانِ سحرگه را

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۹۸

نظرات