
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۸۷
۱
هر آن حدیث که در دعویِ محبّت توست
به قامت تو و عهدم که راست است و درست
۲
از آن به راه غمت شاد می روم که مرا
بدین طریق روان کرد عشق روز نخست
۳
ز سالکان ره عشق بر سر کویت
که پا نهاد که از آبروی دست نشست؟
۴
بدین خوشم که ز باران اشک و تخم وفا
مرا ز مزرع دل جز گیاه مهر نرست
۵
خیالیا همه عمرت به جست و جوی گذشت
که هرگز آن مه بی مهر خاطر تو نجست
نظرات