
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۴۹
۱
دل زان نست و دیده بدینم نزاع نیست
اینست که آن دو پیش تو چندان متاع نیست
۲
کی بابم از دهان تو ز آن لب نشان که هیچ
بر سر غیب جان مرا اطلاع نیست
۳
بی بوی صحبت تو مریض فراق را
گر نکهت گل است ازو جز صداع نیست
۴
عاشق چو عندلیب به بوی گل است مست
جوش و خروش اوز شراب و سماع نیست
۵
نیکو فتاده اند به هم آن رخ و جبین
خورشید و ماه را به ازین اجتماع نیست
۶
چشم تو هر که دید ز جان بایدش برید
چون گوشه ای گزید به از انقطاع نیست
۷
ملک وصال بأیدت از سر گذر کمال
خلعت به لشکری نرسد تا شجاع نیست
تصاویر و صوت

نظرات