کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۷۰

۱

ز عشقت بی کس و مسکینم ای دوست

اگر بیدل نیم بی دینم ای دوست

۲

مرا صد بار گفتی خواهمت کشت

بکش بک ره مکش چندینم ای دوست

۳

تو دشمن دوستی من دوست دشمن

تو آنی در وفا من اینم ای دوست

۴

گزین تر از همه رأی من این است

که بر تو دیگری نگزینم ای دوست

۵

چو شمعم گفته ای بنشین بر آتش

ز جان برخیزم و بنشینم ای دوست

۶

به بهای غمت پروانه سان سوخت

مگس را بال بر بالینم ای دوست

۷

کمال از ضعف شد هیچ و هیچش

نمیپرسی چنین میبینم ای دوست

تصاویر و صوت

نظرات