
کمال خجندی
شمارهٔ ۳۰۴
۱
آنها که لب چون شکرستان نو پابند
آن نقل همان در خور دندان نو پابند
۲
زیر قدمت خاک شده جان عزیزست
هر گرد که بر گوشه دامان تو پابند
۳
از چشمه حیوان نئوان بافت همه عمر
آن لطف که در چاه زنخدان پر پابند
۴
آنجا که به خط سبز کنی خوان ملاحت
طاووس ملایک مگس خوان تو پابند
۵
از خاک شهیدان گل رحمت شکنانه
مر غنچه که در سینه ز پیکان نو پابند
۶
زینگونه که من بافتم آن لعل روان بخش
گر جوی بهشت است که جویان پر پابند
۷
جنت طلبان هرچه بجویند ز طوبی
در قامت چون سرو خرامان تو بابند
۸
گر خضر بقا چون خطت از آب بقا بافت
عشاق حبات از لب خندان نو پابند
۹
بردی دل عشاق کمال از سخن خوب
خوبان عمل نه ز دیوان نو پابند
تصاویر و صوت

نظرات