کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۳۵۷

۱

پیش از آندم که می و میکده در عالم بود

جان من با لب خندان قدح همدم بود

۲

بوی خون کز دهنم میدمد امروزی نیست

زانکه این رایحه در آب و گل آدم بود

۳

لب جانبخش تو در خنده مرا دل میداد

ورنه جان و دل از آن زلف سیه درهم بود

۴

گلی شرم رخت آن روز همی کرد عرق

که به پیراهن صحرای جهان شبنم بود

۵

عقل مدهوش من آندم به خرابات ازل

گاهی از لعل تو دلتنگ و گهی خرم بود

۶

هر جراحت که همی کرد غمت بر دل ریش

زخم شمشیر جفاهای تواش مرهم بود

۷

زاهد خام چه داند که چه می گفت کمال

کو، نه در پرده دلسوختگان محرم بود

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۱۳۹

نظرات