
کمال خجندی
شمارهٔ ۳۹۱
۱
خوشا غمی که برویم ز روی او آید
که هرچه آید از آن رو مرا نکو آید
۲
به شوخی آمدن و ناشکستش دل را
گرانترست ز سنگی که بر سبو آید
۳
سوار اشک که راند به هر طرف گلگون
چو خاک پای تو بیند روان فرو آید
۴
صبا گرفته کمند بنفشه دستاویز
که شب به حلقه آن زلف مشکبو آید
۵
بدان خیال که بیند رخ نو گل در آب
روانتر از دگران بر کنار جو آید
۶
چه جای چشمه حیوان که جوی های بهشت
اگر دهان نو بابة بجست و جو آید
۷
کمال وصل میانت چگونه بنویسد
که آن سخن بزبان قلم چو مو آید
تصاویر و صوت

نظرات