کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۵۸۸

۱

گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر

هر دو پیش تو فرستم مع شنی آخر

۲

شب که مهمان من آیی من درویش ز آه

سازم از بهر تو بریان همه مرغان سحر

۳

بس کن ای باد صبه این حرکتهای خنک

چند کردن به هوای خود از آن کوی گذر

۴

آنچنان گنج خیال تو غنی ساخت دو چشم

که برفتند بجاروب مزه لعل و گهر

۵

صفت قند لبت کرد مکرر طوطی

پسته گفتش به ادب گو سخن و مغز مبر

۶

خال ها بر لب شیرین تو دانی چه بود

نقطه هانی که نهادند به بالای شکر

۷

دید چشمان تر در دور رخ و گفت کمال

فتنه گر مرد م کاننده درین دور قمر

تصاویر و صوت

نظرات