
کمال خجندی
شمارهٔ ۶۰۴
۱
کشت چشم تو ام به شیوه و ناز
نظری سوی کشتگان انداز
۲
خستگان را به پرسشی دریاب
بیدلان را به وعدهای بنواز
۳
دل بیچاره شد ز هجر تو خون
چاره کار او به وصل بساز
۴
امشب افکن ز روی خویش نقاب
شمع مجلس ز شرم گر بگداز
۵
ما گداییم و مفلس و نوکر
ما غریبیم و تو غریب نواز
۶
از تو سر گر طلب کنند ای دل
جان بنه بر سر و روان درباز
۷
عاقبت زلف او به دست آری
گر بیابی کمال عمر دراز
نظرات