
کمال خجندی
شمارهٔ ۶۲۰
۱
من و دردت مرا دوا این بس
از توام شربت شفا این پس
۲
ای که داری دوای درد دلم
آن ترا باش گو مرا این بس
۳
ما به بی رحمی از تو خرسندیم
نظر رحمت از شما این بس
۴
میکشی و نمی کنی آزاد
بنده را از تو خونبها این بس
۵
سوختن جان من چه سود چو هیچ
نکند جان من ترا این بس
۶
به همین قطع کن که راندی تیغ
گنه عشق را جزا این بس
۷
بر درت جز کمال را مگذار
که بر آن استان گدا این بس
تصاویر و صوت

نظرات