کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۷۹۷

۱

من ز مهرت هر سحر کز سوز دل دم می‌زنم

آتش جان در تو و خشک دو عالم می‌زنم

۲

ای بت سنگین‌دل آخر سست‌پیمانی مکن

با من مسکین که لاف عشق محکم می‌زنم

۳

گر نمی‌بینم خیالت ساعتی در پیش خود

خان و مانِ دیده را از گریه بر هم می‌زنم

۴

آه جانم می‌کند راز دلم هر لحظه فاش

من بدین گونه گناهش نیز هردم می‌زنم

۵

تا در آن حضرت غبار ره نیاید هر زمان

بر درت پیوسته آب از چشم زمزم می‌زنم

۶

من بر آن خاک دراز شوق دهان او کمال

آن سلیمانم که لاف از تخت و خاتم می‌زنم

تصاویر و صوت

دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۱-۲ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۲۵۲

نظرات

user_image
Teddy
۱۳۹۹/۰۲/۱۶ - ۰۷:۴۷:۱۳
آه زدن ایهام دارد1.آه کشیدن که فعل زدن هم گاهی با آه می آمده2.زدن و تنبیه کردن آه بخاطر فاش کردن راز
user_image
Teddy
۱۳۹۹/۰۲/۱۶ - ۰۷:۵۳:۰۴
بیت اخر تشبیه مضمر دارد1. خاک درگاه یار به تخت سلیمان2. دهان و لب معشوق به خاتم سلیمان