کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۸۴۳

۱

خواهیم نقد جان و سر در پای جانان ریختن

بر خاک کویش خون و اشک از چشم گریان ریختن

۲

هر گرد دردی کز ره سوداش گرد آورد جان

در خاک هم نتوانم آن از دامن جان ریختن

۳

مجروح نیر غمزه را گفتی ز لب سازم دوا

سودی نمی دارد نمک بر زخم پیکان ریختن

۴

بر خوان حسن خود نکو کردی پریشان زلف را

عادت بود بر روی خوان سبزی پریشان ریختن

۵

زینسان که دامنهای زلف از جان و دل پر کرده ای

جانهای ما در زیر پا خواهی ز دامان ریختن

۶

تا بر درت هر کس روان چون آب چشمم نگذرد

بر خاک آن ره خارها خواهم ز مژگان ریختن

۷

از گریه آب از خانه چشم کمال أمه برون

باشد خرابی خانه را اکثر ز باران ریختن

تصاویر و صوت

دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۲-۲ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۲۲

نظرات