
کمال خجندی
شمارهٔ ۸۷۵
۱
گر قد همچو سروش در بر توان گرفتن
عمر گذشته دیگر از سر توان گرفتن
۲
گویند دل ز جانان بر گیر حاش لله
هرگز چگونه از جان دل بر توان گرفتن
۳
در عمر خود گرفتم یک بوسه از دهانش
گر بخت بار باشد دیگر توان گرفتن
۴
هرگز بود که یک شب مست از درم در آید
کان فتنه را به مستی در بر توان گرفتن
۵
تا کی به بوی زلفش مجمر توان نهادن
تا کی به یاد لعلش ساغر توان گرفتن
۶
جان و سرو دل و زر کردم نثار پایش
بهر متاع سهلی دل بر توان گرفتن
۷
دایم کمال شعرش در روی خود بمالد
سحر حلال باشد در زر توان گرفتن
تصاویر و صوت

نظرات