
کمال خجندی
شمارهٔ ۸۸۱
۱
میزند بر آتش دل جوش می آب اینچنین
غم ز دلها میزداید باده ناب اینچنین
۲
صید دلها می کند دلدار با نیر نگاه
دلبران را باشد آری رسم ارعاب اینچنین
۳
رخ متاب از دوستداران ای نگار سنگدل
بین که از هجر رخت در گشته بی تاب اینچنین
۴
هر شبی در خواب می بینم که سنگین دلتری
باشد آری عادت بخت گرانخواب اینچنین
۵
تا که از من گشتی ای دلدار سیمین تن جدا
می چکد بر دامنم از دیده خوناب اینچنین
۶
نیست ما را در قبال جور جز مهر و وفا
زانکه باشد اهل دل را رسم و آداب اینچنین
۷
یاد رویت می کند چون ماه را بیند کمال
می برد لذت به شبها دل ز مهتاب اینچنین
نظرات