کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۹۰۹

۱

گفتمش ماه پر است آن چهره گفتا پر مگو

کز زمین تا آسمان فرق است از ما تا بدو

۲

گفتم آن موی میان هیچ است هیچ ار بنگری

گفت اگر دلبستگی داری بدو هیچش مگو

۳

گفتمش آن رنگ و نکهت در گل مشک از چه خاست

گفت هر یک برده اند از روی و مریم رنگ و بو

۴

گفتمش دل فکر روی و رای قدت می کند

گفت این رائیست عالی و آن دگر فکر نکو

۵

گفتم از چاه زنخدان تو دل در حیرتست

گفت از رفتند بسیاری درین حیرت فرو

۶

گفتم ار با دیده بگشایم چه باشد راز دل

گفت پیش مردمت ترسم که ریزد آبرو

۷

گفتم از مهر رخت کی دل تهی سازد کمال

گفت آن ساعت که سازد چرخ از خاکش سبو

تصاویر و صوت

نظرات