
کمال خجندی
شمارهٔ ۹۱۵
۱
از فرقت تو هر دم خون بارم از دو دیده
گر دیدنت نباشد بیزارم از دو دیده
۲
چشمم نمی تواند روی رقیب دیدن
آری همین توقع میدارم از دو دیده
۳
گر نیستم به مهرت صادق چو صبح، بادا
همچون شفق پر از خون رخسارم از دو دیده
۴
تا دیده دید رویت افتاد در بلا دل
افتد چنین بلاها هر بارم از دو دیده
۵
بادم به دست و آتش در جان و خاک برسر
همواره آب حسرت می بارم از دو دیده
۶
ز آندم که وقف عشقت کردم خرابه دل
تخم وفا و مهرت می کارم از دو دیده
۷
گرچه کمال در جان درد تو کرد پنهان
چون آب می بخواند اسرارم از دو دیده
تصاویر و صوت

نظرات
منصور