امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۰۵۰

۱

کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد؟

کدام کس که ترا دید و بی قرار نشد؟

۲

حرام باد زخاک تو بر در هر چشم

که هیچ بهره این چشم خاکسار نشد

۳

بسوخت ناله من سنگ را، عجب سنگ است

دلت که سوخته زین ناله های زار نشد

۴

نظاره می کنم از دور، می خورم جگری

که جز به دامنم این نقل خوشگوار نشد

۵

جهان پر از گل و سرو روانم از من دور

حساب من به جهان گوییا بهار نشد

۶

خوشا کرشمه آن یار، دوش زاری من

به دیده برشکن داد و شرمسار نشد

۷

متاع وصل نه اندر قیاس همت ماست

که مرغ سدره غلیواژ را شکار نشد

۸

به عشق دوزخی خام سوز شد خسرو

ازان که سوخت درین کار پخته کار نشد

تصاویر و صوت

نظرات