امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۰۵۹

۱

در گریه خون عاشقی کو خان و مان راتر نهد

عاشق نخوانندش، مگر آنگه که جان راتر نهد

۲

عشقی کز آب و گل بود، مژگان به حیله تر کند

سیلی که از بامی رسد، جز ناودان راتر نهد

۳

مژگان و ابرو را نشاند از مستی اندر خون من

چون ترک را ره دادمی، تیر و کمان راتر نهد

۴

گویند بعد از مردنم، کان مست ن بر خاک من

چندان فشاند جرعه ها کین استخوان راتر نهد

۵

مهمان من شو یکدمی تا پیش تو پر خون دلم

خونابه ها ریزد برون، جان و جهان راتر نهد

۶

هر جا که از تو خوی چکد، من خشک جانی برکشم

مفلس که نقدی نیستش، لابد همان راتر نهد

۷

مشنو که خسرو را زبان در ذکر جانان خشک شد

کان خشک لب جز در سخن گه گه زبان راتر نهد

تصاویر و صوت

نظرات